محل تبلیغات شما

لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد

اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد

تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی و فاطمه با حال مضطر خیره شد

خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود
دود و آتش را تصوّر کرد و بر در» خیره شد

دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد
آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد

روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت
پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد

آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی
بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد

طاقتِ بیتابی و اشک حسینش را نداشت
از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد

رفت تا جایی که زینب بغض کرد از کربلا-
تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر سر» خیره شد

دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید
وای از وقتی که بر سر» چشم دختر خیره شد!

مرضیه عاطفی

خبرت هست که آن طاق معلا افتاد. ولادت پیامبر

بسمِ ربِّ النّور آقا جان بیا. امام زمان

ای بهار وجود اهل وجود. امام زمان

خیره ,سر» ,زد ,لحظه ,چشمش ,اشک ,خیره شد ,بر سر» ,لحظه های ,و بر ,های آخرش

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرکز مشاوره تلفنی کامپیوتر :) .Life is like a movie...so I like it لوله بازکنی و تخلیه چاه نقطه سر خط جوان دانلود Cathy's page وب سایت تخصصی آموزش حفظ قرآن کریم تبلیغات فروش آثار گروه مستان - همای تولید کننده سینی کابل 33530243 نردبان کابل|لوله برق فولادی،گالوانیزه،لوله فلکسیبل برق